کم سن و سال که بودم ، شب و نیمه‌های شب برایم حرمت داشتند . وقتی اتفاقی ساعت یک یا دو شب بیدار می‌شدم ، سریع به ساعت نگاه میکردم و بعد انگار که اگر بیدار بمانم ، نگهبان خشمگین ِ شب دعوایم می‌کند ، چشم‌هایم را محکم به هم می‌فشردم تا بخوابم . اولین باری که آسمان ِ ساعت دو بامداد را دیدم ، یکی از شب‌های ماه رمضان بود . آن موقع‌ها ماه رمضان دقیقا می‌افتاد در چله‌ی تابستان . صبحش را به قول مادربزرگ‌ها ، تا لنگ ِ دراز ِظهر خوابیده بودم و خوابم نمی‌آمد . ساعت حدودا ده شب بود که کتاب "روبوت فراری" را دستم گرفتم و شروع کردم به خواندن . حتی برای اولین بار ، در اتاقم را هم بستم که کسی از روشنایی نور اتاق ، نفهمد که بیدارم . در سکوت محض خانه ، غرق ماجرای کتاب شده بودم . یک جا به خودم آمدم و ساعت را که نگاه کردم دیدم الان است که نگهبان شب بیاید و بچه‌های بیدار را با خود ببرد و ب . اما ، خبری از نگهبان شب نبود ! و من شاید حتی در تمام این مدت ، درآغوش ِ فرشته‌ی شب آرام گرفته بودم ! از آن شب به بعد ، شب‌های ماه‌ رمضان شده اند یک قرار هرساله برای من . برای آرام گرفتن . برای انجام کارهای جدیدِ بابرکت . برای زل زدن به سیاه‌ترین آسمان و به سفید‌ترین روزها فکر کردن . برای بیدار ماندن و در آغوش فرشته‌ی شب ، آرام گرفتن . برای فکر کردن به همه‌ی اتفاقات طی ِ روز و درس‌ها را با خود زمزمه کردن . که اصلا یکسری شب‌ها ، برای بیدار ماندن اند ؛ آنهایی که خواب اند را نگهبان خشمگین شب ، می‌د و پرت می‌کند وسط سیاه‌چاله‌های دلهره و بی‌قراری .


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : بیدار ,ساعت ,نگهبان ,آرام ,رمضان ,شب‌های ,بیدار ماندن ,برای بیدار ,گرفتن برای ,آرام گرفتن ,نگهبان خشمگین ,برای بیدار ماندن
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Denise Dana findatour شرکت طراحی پورتال سازمانی سیگما يک نکته کوچک آسیاب میکرونیزه ریموند آموزش تخصصی متلب و بهینه سازی انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد داماک | DAMAC| سازنده املاک در دبی