ترم ۸ زبان که بودم ، جلسات آخر مربی جدیدی برای‌مان آمد . یک خانم ۲۸ ۲۷ ساله با موهای مشکی پرکلاغی ، خانم مرسلی . گفت که برای مربی قبلی‌مان مشکلی پیش آمده و جلسات باقی‌مانده و امتحان بر عهده‌ی اوست .در یکی از جلسات تاپیک‌مان در مورد شغل آینده بود و منِ ده ساله گفتم آرزو دارم پزشک شوم . پس از پایان ترم ، برای اولین و آخرین بار در کل دوران تحصیلم بابا برای گرفتن کارنامه رفت آموزشگاه . خانم مرسلی که تنها ۳ جلسه با او کلاس داشتیم ، به بابا گفته بود :"من مطمئنم مرهم پزشک خوبی میشه !این بچه استعدادشو داره!" وقتی این جمله را از زبان بابا شنیدم ، از ذوق گریه کردم ! بیشتر از ده سال از این حرف می‌گذرد ، و من حتی دیگر هیچ‌وقت خانم مرسلی را ندیدم ، اما هروقت خسته میشوم ، هروقت به خودم شک می‌کنم ، هروقت کم ‌می‌آورم؛ تنها یک جمله به خودم می‌گویم :" به خاطر خانم مرسلی ، یه بار دیگه هم تلاش کن !" 

+کلمه‌ها. امان از کلمه‌ها که انقدر جون دارن ، انقدر سرنوشت‌ساز ان . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هر چی بخوای هست خریدوفروش سیم کارت یکتا Ashlee چکیده کتاب|محمد جواد فرهنگیان خلاقیت و موفقیت بازاریابی دست نوشته صنایع دستی ایران دانلود آهنگ جدید رادیو جوان