تمام سعی ام بر اینه که از امید بگم . از لحظات خوب ، از حس‌های خوب ، از تموم نیمه‌های پر لیوان‌هایی که دور و برم هست ؛ تا حسِ مثبتِ زندگی جریان داشته باشه اینجا و حالِ کسی به خاطر خوندن نوشته های من بد نشه ‌. اما یه بار یه جا خوندم که نوشته بود ، گاهی از غم‌ها و سختی‌هامون حرف بزنیم تا بقیه‌ی کسانی که درحال تجربه‌ی اون سختی‌هان ، فکر نکنن تنهان . فکر نکنن که فقط اونان که دارن با سیاهی‌ها میجنگن ، فقط اونان که ناامید و خسته ان‌. گاهی وقت‌ها انگار به اشتراک گذاشتن غم‌ها ، بیشتر تسلی بخشه تا شادی‌ها . من از زندگی میگم ، از اصلِ واقعیتِ زندگی که توش شادی‌ها و غم‌ها یه جوری به هم بافته شدن که نمیشه جداشون کرد. که نمیشه هیچ اتفاقی رو ، نه خوبِ محض دونست و نه بدِ محض . از واقعیت های زندگی ام میگم ، صاف و ساده و در یک جمله ، از جنبه‌های الهام‌بخش و امیدبخش ِ زندگی ِ دختری که تصمیم گرفت مرهم باشه :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

EXO دنیای واژه ها گالری گندم کلاه برداي شديد پاپ اپ همون پاپ فا دوربین نیکون شورا azmoonpte Shannon اهل قلم